[صفت]

bumpy

/ˈbʌmpi/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: bumpier] [حالت عالی: bumpiest]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 ناهموار پرتکان، پر از دست‌انداز

معادل ها در دیکشنری فارسی: ناهموار
مترادف و متضاد smooth
  • 1.The road was very bumpy.
    1. جاده خیلی ناهموار بود [جاده پر از دست‌انداز بود].
  • 2.We had a bumpy flight.
    2. پرواز پرتکانی داشتیم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان