[اسم]

bun

/bʌn/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 مدل گوجه‌ای (مو)

معادل ها در دیکشنری فارسی: شینیون
  • 1.She pulled her hair back into a messy bun.
    1. او موهایش را پشت سرش خیلی نامرتب (مدل) گوجه‌ای بست.
  • 2.She wore her hair in a bun.
    2. او موهایش را گوجه‌ای بسته بود.

2 نان گرد

معادل ها در دیکشنری فارسی: نان فانتزی
a hamburger bun
نان همبرگر
cinnamon bun
نان دارچینی گرد
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان