Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . اردو
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
camping
/ˈkæm.pɪŋ/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
اردو
کمپینگ
معادل ها در دیکشنری فارسی:
اردو
1.camping equipment
1. تجهیزات کمپینگ
2.We used to go camping in Vermont when I was a child.
2. ما قبلا وقتی بچه بودم اردو به "ورمونت" میرفتیم.
تصاویر
کلمات نزدیک
camphoric
camphor
campground
campfire
campestral
campsite
campus
camshaft
can
can he do a puzzle?
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان