[فعل]

to char

/tʃɑːr/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: charred] [گذشته: charred] [گذشته کامل: charred]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 جزغاله کردن سوزاندن

  • 1.While Frank went inside to get the mustard, he accidentally charred the hot dogs.
    1. وقتی "فرنک" داخل رفت تا خردل بیاورد، تصادفا هات داگ‌ها را جزغاله کرد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان