[فعل]

to clamp down

/klæmp daʊn/
فعل ناگذر
[گذشته: clamped down] [گذشته: clamped down] [گذشته کامل: clamped down]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 سخت‌گیری کردن تحت‌فشار گذاشتن

  • 1.The police are clamping down on street crime.
    1. پلیس دارد در رابطه با جرم‌وجنایت خیابانی سخت‌گیری می‌کند [پلیس دارد سخت‌گیری‌هایی را در رابطه با جرایم خیابانی اعمال می‌کند].
  • 2.The US government is clamping down on drugs.
    2. دولت آمریکا دارد دررابطه با موادمخدر سخت‌گیری می‌کند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان