[فعل]

to clang

/klæŋ/
فعل ناگذر
[گذشته: clanged] [گذشته: clanged] [گذشته کامل: clanged]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 به صدا درآمدن

مترادف و متضاد clank
  • 1.Bells were clanging in the tower.
    1. ناقوس‌ها داشتند در برج به صدا درمی‌آمدند.
  • 2.The bell of a fire engine clanged.
    2. زنگ یک ماشین آتش‌نشانی به صدا درآمد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان