Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . دست زدن
2 . تشویق
3 . صدای بلند (و ناگهانی)
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to clap
/klæp/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: clapped]
[گذشته: clapped]
[گذشته کامل: clapped]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
دست زدن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
دست زدن
کف زدن
مترادف و متضاد
applaud
give someone a round of applause
boo
jeer
1."When I clap my hands, you must stand still," said the teacher.
1. معلم گفت: «وقتی دستانم را به هم زدم، شما باید بی حرکت بایستید».
2.The audience cheered and clapped.
2. حضار تشویق کردند و دست زدند.
[اسم]
clap
/klæp/
غیرقابل شمارش
2
تشویق
عمل زدن دستها به یکدیگر
1.Give him a clap!
1. تشویقش کنید!
2.With a clap of his hands he ordered more food.
2. او با زدن دستهایش به یکدیگر غذای بیشتری سفارش داد.
3
صدای بلند (و ناگهانی)
1.There was a clap of thunder and then it started to pour with rain.
1. صدای بلند رعد به گوش رسید و بعد باران شروع به باریدن کرد.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
clandestinely
clandestine
clams
clamp down on
clamp
clapper
clappers
clapping
claret
clarified butter
کلمات نزدیک
clansman
clank
clanger
clang
clandestinely
clapboard
clapped out
clapper
clapperboard
claptrap
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان