Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . کفش چوبی
2 . مسدود کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
clog
/klɔːɡ/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
کفش چوبی
کفش پاشنه چوبی
1.A pair of clogs
1. یک جفت کفش چوبی
[فعل]
to clog
/klɔːɡ/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: clogged]
[گذشته: clogged]
[گذشته کامل: clogged]
صرف فعل
2
مسدود کردن
بند آوردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
مسدود کردن
1.Eating too much fat causes your arteries to clog.
1. خوردن بیش از حد چربی باعث مسدود شدن رگ می شود.
2.The roads are clogged with holiday traffic.
2. جاده ها به خاطر ترافیک تعطیلات مسدود شده است.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
clodhopper
clockwise
clock time
clock radio
clock out
clog up
close
close call
close down
close friend
کلمات نزدیک
clodhopper
clod
clockwork
clockwise
clock speed
clogged
cloister
cloistered
clone
cloning
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان