Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . منزوی کردن
2 . رواق
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to cloister
/ˈklɔɪstər/
فعل گذرا
[گذشته: cloistered]
[گذشته: cloistered]
[گذشته کامل: cloistered]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
منزوی کردن
محبوس کردن
مترادف و متضاد
confine
seclude
1.The writer cloistered herself in a country house to finish her novel.
1. آن نویسنده خود را در خانه ای ییلاقی محبوس کرد تا رمانش را به پایان برساند.
[اسم]
cloister
/ˈklɔɪstər/
قابل شمارش
2
رواق
1.The 12th century church and cloisters remain surprisingly intact.
1. کلیسای قرن دوازدهمی و رواق هایش به طرز اعجاب آوری سالم باقی مانده بودند.
تصاویر
کلمات نزدیک
clogged
clog
clodhopper
clod
clockwork
cloistered
clone
cloning
close
close by
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان