[فعل]

to cloister

/ˈklɔɪstər/
فعل گذرا
[گذشته: cloistered] [گذشته: cloistered] [گذشته کامل: cloistered]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 منزوی کردن محبوس کردن

مترادف و متضاد confine seclude
  • 1.The writer cloistered herself in a country house to finish her novel.
    1. آن نویسنده خود را در خانه ای ییلاقی محبوس کرد تا رمانش را به پایان برساند.
[اسم]

cloister

/ˈklɔɪstər/
قابل شمارش

2 رواق

  • 1.The 12th century church and cloisters remain surprisingly intact.
    1. کلیسای قرن دوازدهمی و رواق هایش به طرز اعجاب آوری سالم باقی مانده بودند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان