Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . دست و پا چلفتی
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[صفت]
clumsy
/ˈklʌmzi/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: clumsier]
[حالت عالی: clumsiest]
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
دست و پا چلفتی
معادل ها در دیکشنری فارسی:
دست و پا چلفتی
مترادف و متضاد
awkward
1.His clumsy fingers couldn't untie the knot.
1. انگشتان چلفتی اش نمی توانستند گره را باز کنند.
2.I split your coffee. Sorry—that was clumsy of me.
2. من قهوه شما را ریختم. ببخشید- به خاطر دست و پا چلفتی بودن من است.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
clumsily
clump
clue in
clubhouse
clubbing
clunky
cluster
clustering
clutch
clutch bag
کلمات نزدیک
clumsiness
clumsily
clump
clueless
clued up
clunk
clunker
clunky
cluster
cluster bomb
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان