[اسم]

cocoon

/kəkˈuːn/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 پیله (حشرات)

معادل ها در دیکشنری فارسی: پیله
[فعل]

to cocoon

/kəkˈuːn/
فعل گذرا
[گذشته: cocooned] [گذشته: cocooned] [گذشته کامل: cocooned]

2 احاطه کردن در بر گرفتن

3 ماندن (در خانه و...)

  • 1.After spending too much over the holidays, many will simply cocoon at home.
    1. بعد از خرج کردن بسیار زیاد در طول تعطیلات، بسیاری از افراد فقط در خانه می‌مانند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان