[اسم]

collaborator

/kəˈlæbəreɪtər/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 همکار (پژوهشی)

معادل ها در دیکشنری فارسی: همکار
  • 1.He is working on a new series with his long-time collaborator Michel Baudin.
    1. او دارد با همکار همیشگی‌اش [قدیمی‌اش] "مایکل بودین" روی یک سریال جدید کار می‌کند.

2 هم‌دست (با دشمن) خائن

معادل ها در دیکشنری فارسی: سازشکار
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان