Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . فرو ریختن (ناگهانی)
2 . (به شدت) سقوط کردن
3 . غش کردن
4 . سقوط شدید (قیمت)
5 . فروپاشی
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to collapse
/kəˈlæps/
فعل ناگذر
[گذشته: collapsed]
[گذشته: collapsed]
[گذشته کامل: collapsed]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
فرو ریختن (ناگهانی)
فرو پاشیدن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
فرو ریختن
مترادف و متضاد
come apart
fall down
give way
hold up
1.A heavy flood caused the bridge to collapse.
1. سیلی سنگین باعث فرو ریختن پل شد.
2.The roof had collapsed long ago.
2. سقف مدتها قبل فرو ریخته بود.
2
(به شدت) سقوط کردن
افت کردن
مترادف و متضاد
reduce
increase
1.Share prices collapsed after news of poor trading figures.
1. ارزش سهام پس از خبر آمار ضعیف خرید و فروش به شدت سقوط کرد.
2.There were fears that property prices would collapse.
2. نگرانیهایی وجود دارد که قیمت ملک سقوط کند.
3
غش کردن
از حال رفتن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
از پا درآمدن
پس افتادن
از حال رفتن
از هوش رفتن
مترادف و متضاد
faint
lose consciousness
pass out
1.He collapsed and died of a heart attack.
1. او غش کرد و در اثر حمله قلبی فوت کرد.
2.He collapsed with a heart attack while he was dancing.
2. او موقع رقصیدن به خاطر سکته قلبی غش کرد.
[اسم]
collapse
/kəˈlæps/
قابل شمارش
4
سقوط شدید (قیمت)
مترادف و متضاد
crumbling
sudden fall
the collapse of share prices
سقوط شدید ارزش سهام
5
فروپاشی
اضمحلال
معادل ها در دیکشنری فارسی:
اضمحلال
هلاکت
فروپاشی
مترادف و متضاد
breakdown
disintegration
failure
1.A poor economy has caused the collapse of thousands of small businesses.
1. اقتصاد ضعیف موجب فروپاشی هزاران کسبوکار کوچک شدهاست.
mental collapse
فروپاشی روانی
on the brink of collapse
در معرض فروپاشی
the economic collapse
فروپاشی اقتصادی
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
collage
collaboration
collaborate
coliseum
colewort
collapsible shelter
collar
collarbone
collate
collateral
کلمات نزدیک
collagen
collage
collaborator
collaborative
collaboration
collapsible
collar
collarbone
collared dove
collate
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان