[فعل]

to come back

/kʌm bæk/
فعل ناگذر
[گذشته: came back] [گذشته: came back] [گذشته کامل: come back]

1 برگشتن بازگشتن

  • 1.It all comes back to a question of money.
    1. همه چیز به مسئله پول برمی‌گردد.
  • 2.The color was coming back to her cheeks.
    2. رنگ داشت به گونه‌های او برمی‌گشت.
  • 3.You came back very late last night.
    3. دیشب خیلی دیر برگشتی.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان