[عبارت]

come into effect

/kʌm ˈɪntu ɪˈfɛkt/
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 اعمال شدن ترتیب اثر دادن، عملی شدن، اجرا شدن

مترادف و متضاد come into force
  • 1.New controls come into effect next month.
    1. نظارت‌های جدیدی ماه آینده اعمال خواهند شد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان