Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . رسیدن (پیغام یا تماس)
2 . بهبود یافتن (بعد از بیماری)
3 . موفق شدن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to come through
/kˈʌm θɹˈuː/
فعل ناگذر
[گذشته: came through]
[گذشته: came through]
[گذشته کامل: come through]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
رسیدن (پیغام یا تماس)
بهدست آمدن
1.A message is just coming through.
1. یک پیغام همین الان دارد میرسد.
2
بهبود یافتن (بعد از بیماری)
جان سالم بهدربردن
مترادف و متضاد
survive
1.With such a weak heart she was lucky to come through the operation.
1. با چنین قلب ضعیفی، او شانس آورد که بعد از جراحی بهبود یافت.
3
موفق شدن
از عهده برآمدن
1.We were worried she wouldn't be able to handle it, but she came through in the end.
1. ما نگران بودیم نتواند قضیه را مدیریت کند، اما در آخر موفق شد [از عهدهاش برآمد].
تصاویر
کلمات نزدیک
come round
come over
come out with
come out of yourself
come out of my shell
come to
come to a close
come to a standstill
come to a stop
come to an end
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان