Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . مکمل
2 . زیباتر کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
complement
/ˈkɑmpləmənt/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
مکمل
متمم
معادل ها در دیکشنری فارسی:
تکمله
متمم
مترادف و متضاد
supplement
1.a perfect complement
1. یک مکمل تمام عیار
[فعل]
to complement
/ˈkɑmpləmənt/
فعل گذرا
[گذشته: complemented]
[گذشته: complemented]
[گذشته کامل: complemented]
صرف فعل
2
زیباتر کردن
بهتر کردن
1.The wool scarf complemented her lovely eyes.
1. شال پشمی چشمان دوست داشتنی او را زیباتر کرد.
تصاویر
کلمات نزدیک
complaisant
complaint
complaining
complainer
complainant
complementary
complementary medicine
complete
completely
completely failed
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان