Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . کمپوت
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
compote
/ˈkɑːmpoʊt/
قابل شمارش
1
کمپوت
معادل ها در دیکشنری فارسی:
کمپوت
1.apple compote
1. کمپوت سیب
تصاویر
کلمات نزدیک
composure
compost
compositor
composition
composite
compound
compound fracture
compound interest
compound verb
comprador
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان