Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . بهم فشردن
2 . کمپرس
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to compress
/ˈkɑmprɛs/
فعل گذرا
[گذشته: compressed]
[گذشته: compressed]
[گذشته کامل: compressed]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
بهم فشردن
فشرده کردن، متراکم ساختن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
کمپرس کردن
مترادف و متضاد
press
squeeze
1.Lynn compressed her lips into a frown.
1. "لین" لب هایش را به شکل اخم بهم فشرد.
[اسم]
compress
/ˈkɑmprɛs/
قابل شمارش
2
کمپرس
معادل ها در دیکشنری فارسی:
کمپرس
تصاویر
کلمات نزدیک
comprehensiveness
comprehensively
comprehensive school
comprehensive insurance
comprehensive examination
compressed
compression
compressor
comprise
compromise
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان