[فعل]

to comprise

/kəmˈpraɪz/
فعل گذرا
[گذشته: comprised] [گذشته: comprised] [گذشته کامل: comprised]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 متشکل بودن تشکیل دادن، شامل بودن

  • 1.an association comprising local politicians and employers
    1. انجمنی متشکل از سیاست مداران و کارفرمایان محلی
  • 2.Our committee comprises a president, secretary and five other members.
    2. کمیته ما شامل یک مدیر، منشی و پنج عضو دیگر می‌شود.
  • 3.The whole comprises the parts.
    3. کل، اجزاء را شامل می‌شود.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان