[اسم]

compromise

/ˈkɑm.prəˌmɑɪz/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 مصالحه سازش

معادل ها در دیکشنری فارسی: سازش سازشکاری مصالحه مدارا
  • 1.It is hoped that a compromise will be reached in today's talks.
    1. امید است که در مذاکرات امروز، به مصالحه‌ای رسیده شود.
  • 2.You've both got to be willing to make compromises.
    2. هر دوی شما باید مایل به انجام مصالحاتی باشید.
a compromise between management and unions
مصالحه بین مدیریت و اتحادیه‌ها
[فعل]

to compromise

/ˈkɑm.prəˌmɑɪz/
فعل گذرا
[گذشته: compromised] [گذشته: compromised] [گذشته کامل: compromised]

2 مصالحه کردن سازش کردن

  • 1.In a relationship, both people have to compromise.
    1. در یک رابطه، هر دو نفر باید سازش کنند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان