[فعل]

to condescend

/ˌkɑːndɪˈsend/
فعل گذرا
[گذشته: condescended] [گذشته: condescended] [گذشته کامل: condescended]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 لطف کردن شان خود را پایین آوردن

مترادف و متضاد deign stoop
  • 1.We had to wait almost an hour before he condescended to see us.
    1. ما مجبور شدیم حداقل یک ساعت صبر کنیم تا او لطف کند و بیاید ما را ببیند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان