Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . لطف کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to condescend
/ˌkɑːndɪˈsend/
فعل گذرا
[گذشته: condescended]
[گذشته: condescended]
[گذشته کامل: condescended]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
لطف کردن
شان خود را پایین آوردن
مترادف و متضاد
deign
stoop
1.We had to wait almost an hour before he condescended to see us.
1. ما مجبور شدیم حداقل یک ساعت صبر کنیم تا او لطف کند و بیاید ما را ببیند.
تصاویر
کلمات نزدیک
condenser
condensed milk
condensed
condense
condensation
condescending
condign
condiment
condition
conditional
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان