[اسم]

confluence

/ˈkɑnfluəns/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 الحاق هم آمیزی، تلاقی

معادل ها در دیکشنری فارسی: تلاقی
مترادف و متضاد convergence
  • 1.A confluence of different factors made tonight the perfect night.
    1. الحاق عوامل متفاوت، امشب را به شبی بی نقص بدل کرد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان