[فعل]

to confound

/kɑnˈfaʊnd/
فعل گذرا
[گذشته: confounded] [گذشته: confounded] [گذشته کامل: confounded]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 گیج کردن مات و مبهوت کردن

مترادف و متضاد baffle perplex
  • 1.the inflation figure confounded economic analysts.
    1. رقم تورم تحلیل‌گران اقتصادی را مات و مبهوت کرد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان