[صفت]

contingent

/kənˈtɪndʒənt/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more contingent] [حالت عالی: most contingent]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 وابسته به بسته به

formal
مترادف و متضاد dependent
  • 1.Further investment is contingent upon the company’s profit rate.
    1. سرمایه‌گذاری بیشتر وابسته به نرخ سود شرکت است.

2 موقتی پیمانکاری، قراردادی

contingent work
کار موقتی
contingent workers
کارگران پیمانکاری
[اسم]

contingent

/kənˈtɪndʒənt/
قابل شمارش

3 گروه اعزامی (سربازان یا پلیس)

4 دسته (مردم) گروه

مترادف و متضاد body group party
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان