Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . خنک شدن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to cool down
/kul daʊn/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: cooled down]
[گذشته: cooled down]
[گذشته کامل: cooled down]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
خنک شدن
خنک کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
خنک شدن
مترادف و متضاد
cool off
1.We had to cool down the equipment with water before using it.
1. باید تجهیزات را قبل استفاده کردن، با آب خنک میکردیم.
2.We went for a swim to cool down.
2. ما رفتیم شنا کنیم تا خنک شویم.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
cool black
cool as a cucumber
cool
cooky jar
cooky
cool heels
cool off
cooler
cooling pillow
cooling rack
کلمات نزدیک
cool as a cucumber
cool
cookware
cooking apple
cooking
cool off
cool one's heels
coolbox
cooler
coolie
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان