[فعل]

to corroborate

/kəˈrɑːbəreɪt/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: corroborated] [گذشته: corroborated] [گذشته کامل: corroborated]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 اثبات کردن تایید کردن

معادل ها در دیکشنری فارسی: به اثبات رساندن
مترادف و متضاد confirm support
  • 1.The evidence was corroborated by two independent witnesses.
    1. شواهد توسط دو شاهد مختلف اثبات شد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان