[فعل]

to corrode

/kəˈroʊd/
فعل ناگذر
[گذشته: corroded] [گذشته: corroded] [گذشته کامل: corroded]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 خورده شدن زنگ زدن، پوسیدن

معادل ها در دیکشنری فارسی: خوردن خورده شدن زنگ زدن
  • 1.Iron objects corrode rapidly in damp conditions.
    1. اشیایی آهنی در شرایط (آب‌وهوایی) مرطوب، به سرعت زنگ می‌زنند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان