Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . چپاندن
2 . خرخوانی کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to cram
/kræm/
فعل گذرا
[گذشته: crammed]
[گذشته: crammed]
[گذشته کامل: crammed]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
چپاندن
بهزور جا کردن، پر کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
آکندن
چپاندن
1.He crammed eight people into his car.
1. او هشت نفر را بهزور در خودرویش جا کرد.
2.She crammed her clothes into a bag.
2. او لباسهایش را درون کیفی [ساکی] چپاند.
2
خرخوانی کردن
خود را برای امتحان آماده کردن (باعجله و در زمانی کوتاه)
معادل ها در دیکشنری فارسی:
خر زدن
1.He stayed up all night cramming for his biology exam.
1. او تمام شب را بیدار ماند تا برای امتحان زیستشناسیاش خرخوانی کند.
تصاویر
کلمات نزدیک
craig
craggy
crag
crafty
craftswoman
crammed
cramp
cramped
cramped bedroom
crampons
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان