Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . چپاندن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to cram into
/kræm ˈɪntuː/
فعل گذرا
[گذشته: crammed into]
[گذشته: crammed into]
[گذشته کامل: crammed into]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
چپاندن
بهزور جا کردن، پر کردن
1.He crammed eight people into his car.
1. او هشت نفر را بهزور در خودرویش جا کرد.
2.She crammed her clothes into a bag.
2. او لباسهایش را درون کیفی [ساکی] چپاند.
تصاویر
کلمات نزدیک
fuck-brained
fuckheaded
fuckface
fucked off
fuckbrain
get fucked
go fuck yourself
holy fuck
if that don't fuck all
mindfuck
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان