[فعل]

to croak

/kroʊk/
فعل ناگذر
[گذشته: croaked] [گذشته: croaked] [گذشته کامل: croaked]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 غورغور کردن (قورباغه) غارغار کردن (کلاغ)

معادل ها در دیکشنری فارسی: قارقار کردن
  • 1.frogs were croaking consistently.
    1. قورباغه‌ها داشتند به طور مداوم غورغور می‌کردند.

2 خس‌خس کردن با صدای بم و گرفته حرف زدن

  • 1.“My throat’s really sore,” he croaked.
    1. «گلویم خیلی درد می کند»، او خس‌خس کرد [او با صدای بم و گرفته گفت].
[اسم]

croak

/kroʊk/
قابل شمارش

3 صدای قورباغه صدای کلاغ

معادل ها در دیکشنری فارسی: قارقار
  • 1.I heard a croak.
    1. صدای قورباغه [صدای کلاغ] شنیدم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان