[اسم]

cross section

/krɔs ˈsɛkʃən/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 نمونه جامع

  • 1.The families in the study represent a cross section of society.
    1. در این مطالعه این خانواده‌ها، نماینده یک نمونه جامع از اجتماع [جامعه] هستند.

2 برش عرضی برش ورین

a cross section of the human brain
برش عرضی مغز انسان
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان