Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . خط زدن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to cross off
/krɔs ɔf/
فعل گذرا
[گذشته: cross off]
[گذشته: cross off]
[گذشته کامل: cross off]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
خط زدن
حذف کردن
1.Sarah will be out of town, so you can cross her name off the guest list.
1. سارا خارج از شهر خواهد بود، بنابراین می توانی اسم او را از فهرست مهمان ها خط بزنی.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
cross bun
cross body
cross as two sticks
cross
croquette
cross out
cross peen hammer
cross that bridge when come to it
cross the line
cross to bear
کلمات نزدیک
cross
crosier
croquis
croquette
croquet
cross one's fingers
cross one's heart
cross one's mind
cross out
cross reference
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان