Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . نمونه جامع
2 . برش عرضی
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
cross section
/krɔs ˈsɛkʃən/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
نمونه جامع
1.The families in the study represent a cross section of society.
1. در این مطالعه این خانوادهها، نماینده یک نمونه جامع از اجتماع [جامعه] هستند.
2
برش عرضی
برش ورین
a cross section of the human brain
برش عرضی مغز انسان
تصاویر
کلمات نزدیک
cross reference
cross out
cross one's mind
cross one's heart
cross one's fingers
cross street
cross-border
cross-breed
cross-country
cross-country running
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان