[اسم]

crown

/kraʊn/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 تاج دندان

معادل ها در دیکشنری فارسی: تاج روکش دندان

2 تاج (پادشاهان)

معادل ها در دیکشنری فارسی: تاج دیهیم افسر اکلیل
  • 1.He placed the crown on the new monarch's head.
    1. او تاج را روی سر پادشاه جدید گذاشت.
[فعل]

to crown

/kraʊn/
فعل گذرا
[گذشته: crowned] [گذشته: crowned] [گذشته کامل: crowned]

3 تاج گذاری کردن

  • 1.The current queen was crowned in 1953.
    1. ملکه کنونی در سال 1953 تاج گذاری کرد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان