[صفت]

crowded

/ˈkrɑʊd.ɪd/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more crowded] [حالت عالی: most crowded]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 شلوغ

معادل ها در دیکشنری فارسی: پر رفت و آمد شلوغ غلغله
مترادف و متضاد full overcrowded packed uncrowded
  • 1.a crowded room
    1. یک اتاق شلوغ
  • 2.By ten o'clock the market was crowded.
    2. تا ساعت ده بازار شلوغ شده بود.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان