[اسم]

crow

/kroʊ/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 کلاغ

معادل ها در دیکشنری فارسی: کلاغ
  • 1.Millions of crows live in our city.
    1. میلیون ها کلاغ در شهر ما زندگی می کنند.
[فعل]

to crow

/kroʊ/
فعل ناگذر
[گذشته: crowed] [گذشته: crowed] [گذشته کامل: crowed]

2 قوقولی‌قوقو کردن (صدای خروس) خواندن (خروس)

  • 1.A cock began to crow.
    1. یک خروس شروع به خواندن کرد.

3 پز دادن (موفقیت خود) به رخ کشیدن

معادل ها در دیکشنری فارسی: منم منم کردن لاف زدن
disapproving
مترادف و متضاد boast gloat
  • 1.He won't stop crowing about his victory.
    1. او دست از پز دادن درباره پیروزی‌اش برنمی‌دارد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان