Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . مچاله کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to crumple
/ˈkrʌmpəl/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: crumpled]
[گذشته: crumpled]
[گذشته کامل: crumpled]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
مچاله کردن
چروک کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
مچاله کردن
1.She crumpled the paper into a ball and threw it away.
1. او آن کاغذ را (به شکل یک توپ) مچاله کرد و آن را دور انداخت.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
crumpet
crumhorn
crumble
crumb
cruller
crunch
crunchy
crus helix
crush
crushed
کلمات نزدیک
crumpet
crump
crummy
crumhorn
crumbly
crumple up
crumple zone
crumpled
crunch
crunchy
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان