[اسم]

crust

/krʌst/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 دور نان (نان تست و ...)

مترادف و متضاد exterior outer layer outside
  • 1.ِDon't cut the crusts off of my sandwich, I like them.
    1. دور نان ساندویچ مرا نگیر [جدا نکن]، من دوستشان دارم.

2 پوسته (کره زمین) قشر، لایه

معادل ها در دیکشنری فارسی: پوسته قشر
specialized
مترادف و متضاد coating covering layer
the earth's crust
پوسته زمین
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان