[اسم]

crutch

/krʌtʃ/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 چوب زیر بغل

معادل ها در دیکشنری فارسی: چوب زیربغل عصای زیربغل
  • 1.After the accident I spent six months on crutches.
    1. بعد از تصادف من شش هفته با چوب زیر بغل راه رفتم.
  • 2.She can only walk with crutches.
    2. او فقط می‌تواند با چوب زیر بغل راه برود.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان