[فعل]

to crush

/krʌʃ/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: crushed] [گذشته: crushed] [گذشته کامل: crushed]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 خرد کردن له کردن

to crush somebody/something
کسی/چیزی را له کردن
  • 1. The machine crushes corn to produce cornmeal.
    1. دستگاه ذرت را خرد می‌کند تا آرد ذرت تولید کند.
  • 2. They crush the olives with a heavy wooden press.
    2. آنها زیتون‌ها را با دستگاه پرس چوبی سنگین له کردند.
[اسم]

crush

/krʌʃ/
قابل شمارش

2 علاقه خاطرخواهی، عشق

  • 1.a schoolgirl crush
    1. عشق به دختر دبیرستانی
crush on somebody
علاقه به کسی
  • I had a huge crush on her.
    من علاقه شدیدی به او داشتم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان