[فعل]

to dazzle

/ˈdæzəl/
فعل گذرا
[گذشته: dazzled] [گذشته: dazzled] [گذشته کامل: dazzled]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 شگفت زده کردن مات و مبهوت شدن، تحت تاثیر قرار دادن

معادل ها در دیکشنری فارسی: خیره کردن
  • 1.He was dazzled by her beauty.
    1. او از زیبایی او مات و مبهوت شد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان