Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . مرگ
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
death
/deθ/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
مرگ
فوت، مرگ و میر
معادل ها در دیکشنری فارسی:
ارتحال
درگذشت
دمار
رحلت
هلاک
وفات
موت
مرگ و میر
مرگ
فنا
اجل
مترادف و متضاد
demise
dying
passing
birth
life
1.an increase in deaths from cancer
1. افزایش مرگ و میر به خاطر سرطان
2.the anniversary of his wife’s death
2. سالگرد فوت همسرش
a sudden/violent/peaceful/natural ... death
مرگ ناگهانی/خشونتآمیز/آرام/طبیعی و...
to be sentenced to death
محکوم به مرگ شدن
life after death
زندگی پس از مرگ [معاد]
Do you believe in life after death?
آیا به زندگی پس از مرگ اعتقاد دارید؟
cause of death
علت مرگ
Police are trying to establish the cause of death.
پلیس تلاش میکند علت مرگ را پیدا کند.
تصاویر
کلمات نزدیک
dearth
dearly
dearest
dear
deanna
death certificate
death duty
death penalty
death rate
death row
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان