Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . آوار
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
debris
/dəˈbriː/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
آوار
باقیمانده، خرابه
معادل ها در دیکشنری فارسی:
آخال
آوار
نخاله
مترادف و متضاد
fragments
ruins
1.Emergency teams are still clearing the debris from the plane crash.
1. گروههای امداد همچنان در حال تمیز کردن خرابههای تصادف هواپیما هستند.
تصاویر
کلمات نزدیک
debriefing
debrief
debrah
debra
debouch
debt
debt burden
debt collector
debt relief
debtor
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان