Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . بدهکار
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
debtor
/ˈdɛtər/
قابل شمارش
[جمع: debtors]
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
بدهکار
معادل ها در دیکشنری فارسی:
بدهکار
وام گیرنده
formal
مترادف و متضاد
borrower
mortgagor
creditor
1.A gloomy debtor's prison was once the fate of those who could not repay their loans.
1. زندان تاریک، زمانی سرنوشت بدهکارانی بود که نمیتوانستند وامهای خود را باز پرداخت کنند.
2.If I borrow a dollar from you, I am your debtor.
2. اگر من از شما یک دلار قرض بگیرم، من بدهکار شما هستم.
تصاویر
کلمات نزدیک
debt relief
debt collector
debt burden
debt
debris
debug
debugger
debunk
debut
debut album
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان