[اسم]

debtor

/ˈdɛtər/
قابل شمارش
[جمع: debtors]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 بدهکار

معادل ها در دیکشنری فارسی: بدهکار وام گیرنده
formal
مترادف و متضاد borrower mortgagor creditor
  • 1.A gloomy debtor's prison was once the fate of those who could not repay their loans.
    1. زندان تاریک، زمانی سرنوشت بدهکارانی بود که نمی‌توانستند وام‌های خود را باز پرداخت کنند.
  • 2.If I borrow a dollar from you, I am your debtor.
    2. اگر من از شما یک دلار قرض بگیرم، من بدهکار شما هستم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان