[فعل]

to defame

/dɪˈfeɪm/
فعل گذرا
[گذشته: defamed] [گذشته: defamed] [گذشته کامل: defamed]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 بد نام کردن آبروی کسی را بردن

مترادف و متضاد malign slander
  • 1.he claimed that the article defamed his family.
    1. او مدعی بود که آن مقاله آبروی خانواده او را برده است.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان