[فعل]

to defraud

/dɪˈfrɔd/
فعل گذرا
[گذشته: defrauded] [گذشته: defrauded] [گذشته کامل: defrauded]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 فریب دادن

معادل ها در دیکشنری فارسی: اغفال کردن فریب دادن
formal
مترادف و متضاد deceive rob swindle trick
  • 1.By defrauding his friend, Dexter ruined a family tradition of honesty.
    1. "دکستر" با فریب دادن دوستش سنت خانوادگی صداقت را از بین برد.
  • 2.If we could eliminate losses from people who defraud the government, tax rates could be lowered.
    2. اگر بتوانیم ضررهای ناشی از مردمی که دولت را فریب می‌دهند از بین ببریم، نرخ مالیات پایین می‌آید.
  • 3.My aunt saved thousands of dollars by defrauding the government.
    3. خاله‌ام با فریب دادن دولت هزاران دلار ذخیره کرد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان