Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . تمام کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to deplete
/dɪˈplit/
فعل گذرا
[گذشته: depleted]
[گذشته: depleted]
[گذشته کامل: depleted]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
تمام کردن
تهی کردن، به ته رساندن
1.She depleted all of her savings to buy the word processor.
1. او همه پس اندازش را به خاطر خریدن پردازشگر تمام کرد.
2.The illness depletes the body of important vitamins.
2. آن بیماری بدن را از ویتامین های مهم تهی می کند.
تصاویر
کلمات نزدیک
deplane
depilatory
depilator
depilation
depiction
deplete the ozone layer
depleted
deplorable
deplorably
deplore
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان