[فعل]

to depress

/dɪˈprɛs/
فعل گذرا
[گذشته: depressed] [گذشته: depressed] [گذشته کامل: depressed]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 افسرده کردن غمگین کردن

  • 1.This weather really depresses me.
    1. این هوا واقعاً [خیلی] مرا افسرده می‌کند.
  • 2.Winter depresses me.
    2. زمستان، مرا افسرده می‌کند.

2 فشار دادن

formal
to depress the clutch pedal
پدال کلاچ را فشار دادن

3 کاهش دادن کاستن، تضعیف کردن، کند کردن

تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان