Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . افسرده کردن
2 . فشار دادن
3 . کاهش دادن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to depress
/dɪˈprɛs/
فعل گذرا
[گذشته: depressed]
[گذشته: depressed]
[گذشته کامل: depressed]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
افسرده کردن
غمگین کردن
1.This weather really depresses me.
1. این هوا واقعاً [خیلی] مرا افسرده میکند.
2.Winter depresses me.
2. زمستان، مرا افسرده میکند.
2
فشار دادن
formal
to depress the clutch pedal
پدال کلاچ را فشار دادن
3
کاهش دادن
کاستن، تضعیف کردن، کند کردن
تصاویر
کلمات نزدیک
depredation
depredate
depreciation
depreciate
deprecate
depressant
depressed
depressing
depression
depressive
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان