[اسم]

depression

/dəˈpreʃ.ən/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 رکورد اقتصادی بحران اقتصادی، کسادی بازار

  • 1.He grew up during the Great Depression of the 1930s.
    1. او در دوران بحران اقتصادی سال‌های 1930 بزرگ شد.
  • 2.The country was in an economic depression.
    2. کشور در بحران اقتصادی به سر می برد.

2 افسردگی

معادل ها در دیکشنری فارسی: افسردگی
  • 1.If you suffer from depression, it's best to get professional help.
    1. اگر از افسردگی رنج می‌برید، بهترین کار این است که از متخصص کمک بگیرید.
  • 2.Tiredness, loss of appetite, and sleeping problems are all classic symptoms of depression.
    2. خستگی، نداشتن اشتها، و مشکلات خواب همگی علایم کلاسیک [معمول] افسردگی است.

3 مرکز کم‌فشار

معادل ها در دیکشنری فارسی: فروبار
specialized
  • 1.A depression usually brings bad weather.
    1. یک مرکز کم‌فشار معمولا آب و هوای بد به همراه می‌آورد.
  • 2.An atmospheric depression is moving east from the Atlantic.
    2. یک مرکز کم‌فشار جوی از اقیانوس اطلس به سمت شرق در حال حرکت است.

4 فرورفتگی گودی، تورفتگی، حفره

معادل ها در دیکشنری فارسی: فرورفتگی
  • 1.From the air, the photos show a shallow depression on the planet's surface.
    1. از فضا، عکس‌ها یک فرورفتگی کم‌عمق را روی سطح سیاره نشان می‌دهند.
  • 2.Rainwater collects in shallow depressions on the ground.
    2. آب باران در فرورفتگی‌های کم عمق روی زمین جمع می‌شود.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان