Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . رکورد اقتصادی
2 . افسردگی
3 . مرکز کمفشار
4 . فرورفتگی
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
depression
/dəˈpreʃ.ən/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
رکورد اقتصادی
بحران اقتصادی، کسادی بازار
1.He grew up during the Great Depression of the 1930s.
1. او در دوران بحران اقتصادی سالهای 1930 بزرگ شد.
2.The country was in an economic depression.
2. کشور در بحران اقتصادی به سر می برد.
2
افسردگی
معادل ها در دیکشنری فارسی:
افسردگی
1.If you suffer from depression, it's best to get professional help.
1. اگر از افسردگی رنج میبرید، بهترین کار این است که از متخصص کمک بگیرید.
2.Tiredness, loss of appetite, and sleeping problems are all classic symptoms of depression.
2. خستگی، نداشتن اشتها، و مشکلات خواب همگی علایم کلاسیک [معمول] افسردگی است.
3
مرکز کمفشار
معادل ها در دیکشنری فارسی:
فروبار
specialized
1.A depression usually brings bad weather.
1. یک مرکز کمفشار معمولا آب و هوای بد به همراه میآورد.
2.An atmospheric depression is moving east from the Atlantic.
2. یک مرکز کمفشار جوی از اقیانوس اطلس به سمت شرق در حال حرکت است.
4
فرورفتگی
گودی، تورفتگی، حفره
معادل ها در دیکشنری فارسی:
فرورفتگی
1.From the air, the photos show a shallow depression on the planet's surface.
1. از فضا، عکسها یک فرورفتگی کمعمق را روی سطح سیاره نشان میدهند.
2.Rainwater collects in shallow depressions on the ground.
2. آب باران در فرورفتگیهای کم عمق روی زمین جمع میشود.
تصاویر
کلمات نزدیک
depressing
depressed
depressant
depress
depredation
depressive
deprivation
deprive
deprived
dept.
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان